دل منور کن به انوار الهی

  • خانه 

سفرنامه زیارت _قسمت نهم_ مسجد کوفه

10 اسفند 1396 توسط طاهره بهرامي


اینجا، گوئی دلت جور دیگری عاشق است. کافیست بی‌توجه به هیاهوی زائران، حواست را جمع کنی تا نادیدنیها را ببینی و ناشنیدنیها را بشنوی. گوئی هنوز در کنار دکه‌القضاء حضرتش را می‌بینی که به قضاوت مشغول است. یا در محراب مشغول عبادت. اگر کمی بیشتر دقت کنی، شاید صدای مولای یا مولایش را بشنوی و در محراب بیرونی، حضرتش را در حال مناجات شبانه ببینی. اینجا، اگر فارغ شوی از صداهای اطراف؛ صدای مسئولین و روحانیون کاروان‌ها، که هرکدام سعی می‌کنند صدایشان بلندتر و رساتر از دیگری باشد، چیزهای دیگری خواهی شنید. گویی این درها و دیوارها هستند که همراه مولایشان به ذکر و عبادت مشغولند. و یا هنوز در غم شهادت مظلومانه‌اش گریان و نالان. اینجا به حال مسلم، مختار، هانی و میثم غبطه می‌خوری. و آرزو می‌کنی ای‌کاش تو هم بتوانی چون این بزرگان از امام زمانت حمایت کنی و جان ناقابل را در طبق اخلاص نهی…
ساعت چهار بعدازظهر، پس از زیارت قبر مسلم ابن عقیل علیه‌السلام و مختار، از مسجد کوفه خارج شدیم. دلم میخواست نهار را در یکی از فلافل فروشی‌های روبروی مسجد بخورم. مقصودم از اینکار زنده شدن خاطرات سفر اولی بود که برای زیارت اربعین به عراق آمده بودم. وقت نهار گذشته بود. پسرک فلافل فروش در حال جارو کشیدن و تمیز کردن مغازه بود، که ما را دید. گفتم: “بیزحمت اول دستهایت را بشور". ولی او متوجه منظور من نشد! اینبار گفتم: “إغسِل یدک". خندید و گفت که دستانش تمیز است. جای مجادله نبود، ساندویچ‌هایمان را گرفتیم و گوشه‌ای روی صندلی‌های یک مغازه دیگر، نهارمان را خوردیم و دوغمان را نوشیدیم.
مسیر برگشت به نجف همان بود که آمده بودیم. مغازه‌داری راهنمایی کرد که ماشینهای نجف آنسوی خیابان هستند. همانوقت دو ماشین ون برای نجف آنجا بود. یکی را سوار شدیم و تا گاراژ رفتیم. و بعد دوباره با همان مینی‌بوس‌های اول تا ابتدای خیابان الرسول برگشتیم.
ادامه_دارد …

 3 نظر

سفرنامه زیارت_قسمت هشتم_مسجد کوفه

10 اسفند 1396 توسط طاهره بهرامي

طبق برنامه‌ای که برای خودمان تنظیم کرده بودیم، صبح روز شنبه باید به مسجد کوفه می‌رفتیم. صبح زود بعد از خواندن نماز، صبحانه خوردیم و اول به زیارت امیرالمومنین -علیه السلام- شتافتیم. چون فاصله‌مان با حرم نزدیک بود، به راحتی می‌رفتیم و برمی‌گشتیم. ساعت ده صبح از هتل به سمت مسجد کوفه راه افتادیم. در ابتدای خیابان الرسول، مینی‌بوس‌هایی بود که ما را تا گاراژ می‌برد، با قیمت هر نفر 250 دینار. داخل گاراژ هم ماشین‌های ون برای کوفه وجود داشت. خیلی راحت به مسجد کوفه رسیدیم.
مسجد کوفه یکی از مساجد چهارگانه بزرگ جهان اسلام است که در شهر کوفه، و در 12 کیلومتری شهر نجف قرار دارد. گفته می‌شود: این مسجد ابتدا توسط حضرت آدم علیه‌السلام ساخته شده و پس از مسجدالحرام قدیمی‌ترین مسجد جهان است. نیز گفته می‌شود: پس از ظهور امام زمان علیه‌السلام این مسجد وسعت بسیاری خواهد یافت و محل حکومت حضرت خواهد بود.
در ابتدای ورود به مسجد، تصمیم گرفتیم از هم جدا شویم تا هرکس به دنبال سهم و روزی خودش برود. غافل از اینکه این لوسبازی‌ها به ما نیامده و خیلی زود ناخواسته، در صف نماز کنار هم نشستیم. چون با کاروان نبودیم خیالمان راحت بود. نه دلشوره کمبود وقت داشتیم، نه دغدغه گم شدن و پیدا شدن. بعد از نماز ظهر با خیال راحت نشستیم و ادامه اعمال مسجد را انجام دادیم.
اینجا، گوئی دلت جور دیگری عاشق است. کافیست بی‌توجه به هیاهوی زائران، حواست را جمع کنی تا نادیدنی‌ها را ببینی و ناشنیدنی‌ها را بشنوی.
ادامه_دارد …

 نظر دهید »

سفرنامه زیارت_ قسمت هفتم _ شارع الرسول

08 اسفند 1396 توسط طاهره بهرامي

از هنگام ورود به عراق، سیم‌‌کارت ایرانی همراه اول خود را خاموش و سیم‌‌کارت عراقی را روشن کرده بودم. و یک بسته اینترنت نامحدود یک هفته‌‌ای هم روی همان خط فعال نمودم. بنابراین در تمام مراحل سفر، به راحتی با خانواده در ارتباط بودم و آنان را از حال خود آگاه می‌‌کردم.
شکرخدا و به لطف تجربه خانم گیوه‌‌چی همه وسایل مورد نیاز را همراه داشتیم. خیلی سریع بساط چای را فراهم کردیم و با یکی دو ساعت استراحت، خستگی را از تن بدر کردیم. پس از خواندن نماز مغرب و عشاء وصرف شام، خود را به حرم رساندیم…
من گزارش را نمی‌‌دانم دگر آنجا چه سان شد…
آه که لحظات زیبای خیابان الرسول خود، چقدر زیبا و فراموش نشدنی بود. من هرگز منکر صفای خیابان بین‌‌الحرمین در کربلا نیستم، ولی در قلب من، خیابان الرسول که همیشه آن را شارع‌‌الرسول میگویم، یادآور خاطراتی است که لذت آن در تمام زندگی با هیچ چیز دیگری تکرار نخواهد نشد. و اگر بخواهم فقط از خاطرات همین خیابان بگویم، مثنوی هفتاد من است. یک چیزی در مایه‌‌های خیابان امام_رضا_علیه_السلام در مشهد، که همه ما خاطراتی فراوان و فراموش‌‌نشدنی از آن داریم.
ادامه دارد…

 نظر دهید »

سفرنامه زیارت_ قسمت ششم_شارع الرسول

08 اسفند 1396 توسط طاهره بهرامي

نماز ظهر را بین راه خواندیم. من که به لطف سفرهای جعفریه- قم و قم- تهران کثیرالسفر محسوب می‌شدم، باید تمام نمازها را بصورت کامل می‌خواندم. از این موضوع خوشحال بودم، گرچه سختی‌های ‌خودش را داشت. بالاخره ساعت 4 عصر روز جمعه یعنی درست 24 ساعت بعد از حرکت از منزل به نجف رسیدیم. با راننده شرط کرده بودم که ما را به ابتدای خیابان الرسول (شارع‌الرسول) برساند. راننده نیز تا آنجایی که برایش امکان داشت و اجازه داشت جلو رفت. حالا باید یک مسیر تقریبا طولانی را تا خود خیابان الرسول طی می‌کردیم.
به ابتدای خیابان الرسول که می‌رسی، گنبد زیبای مولایت امیرالمونین علی -علیه‌السلام- به تو خوش‌آمد می‌گوید. و مگر ممکن است در این لحظه اثری از سختی‌های سفر در وجود تو باقی مانده باشد؟ نه! هرگز!
خرم آن روز که مشتاق به یاری برسد آرزومند نگاری به نگاری برسد
پس از چند قدم که داخل خیابان به سمت حرم پیش رفتیم، از اولین هتل قیمت کرایه اتاق را پرسیدم. گفتند: برای هر نفر شبی 15 هزار دینار عراقی. هنوز از حرم دور بودیم و من می‌خواستم نزدیک‌تر به حرم، و البته با قیمت پایین‌تر اتاق بگیرم. مسیر را ادامه دادیم تا به وسط خیابان رسیدیم. حالا فاصله‌مان با حرم خیلی مناسب بود. با اندکی پرس‌وجو در یکی از کوچه‌های فرعی همان قسمت از خیابان الرسول، هتل مناسبی پیدا کردم که نوساز و تمیز بود و اتاق را با شبی 10 هزار دینار عراقی برای هر نفر، کرایه می‌داد. ساعت چهار و نیم عصر داخل اتاق بودیم و شادی وصف‌ناپذیری وجودمان را فراگرفته بود. حالا فقط یک دوش آب گرم بود که حال تو را دگرگون می‌کرد و انرژی مضاعف به تو می‌بخشید.
ادامه دارد…

 نظر دهید »

سفرنامه زیارت_ قسمت پنجم_حرکت به سمت نجف

08 اسفند 1396 توسط طاهره بهرامي

قسمت_پنجم
بین راننده و مسافران درگیری لفظی پیش آمده بود. مسافران عراقی فریاد می‌زدند و ما مستأصل مانده بودیم که چه کنیم. قرار شده بود تا شرکت برای ما داخل عراق اتوبوس بگیرد. ولی چون برخی از مسافران کربلا می‌رفتند و برخی نجف، اختلاف پیش آمده بود. اگر اتوبوس خودمان وارد عراق می‌شد، ابتدا به نجف و سپس به کربلا می‌رفت ولی حالا باید مسافران دو بخش می‌شدند و همین کار را خراب می‌کرد. درنهایت با مشاهده و بررسی شرایط موجود، ما سه نفر به همراه دو جوان دیگر کاروان، تصمیم گرفتیم از اعضای کاروان جدا شویم و آنها را به حال خود رها کنیم. اینجا بود که نفر سوم ما گفت که باید به کربلا برود و از ما خواست که ما هم با او به کربلا برویم. آن دو جوان هم که برای مسایل کاری به عراق آمده بودند می‌خواستند به کربلا بروند.
اما ما سفرمان را طوری برنامه‌ریزی کرده بودیم که حتما باید ابتدا به نجف می‌رفتیم. و به هیچ‌وجه نمی‌خواستیم برنامه‌مان عوض شود. بالاخره قرار شد من و خانم گیوه‌چی به نجف برویم، و دوست‌مان هم همراه آن دو جوان به کربلا برود. و پس از انجام کارش در کربلا به نجف بیاید. پس از هم خداحافظی کردیم. آن سه نفر با یک ماشین ون به سمت کربلا، و ما با یک ماشین ون دیگر به سمت نجف حرکت کردیم. حدود ساعت دوازده و نیم بود که ماشین حرکت کرد. خدا را شکر می‌کردم که از آن شرایط نجات پیدا کردیم. خوردن میوه و آجیل و مقداری نان در آن شرایط خیلی شگفت‌انگیز و رویایی بود. و دقایقی بعد ما دو نفر از شدت خستگی تقریبا از حال رفتیم.
ادامه دارد…

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

دل منور کن به انوار الهی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • خاطرات
  • دل‌نوشته
  • عریضه
  • ماجراهای من و گنبد فیروزه‌ای
  • کنار قدم‌های جابر
    • سفر عراق اردیبهشت 96
    • سفرنامه زیارت اربعین 96
  • یادداشت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس