سفرنامه زیارت_ قسمت پنجم_حرکت به سمت نجف
قسمت_پنجم
بین راننده و مسافران درگیری لفظی پیش آمده بود. مسافران عراقی فریاد میزدند و ما مستأصل مانده بودیم که چه کنیم. قرار شده بود تا شرکت برای ما داخل عراق اتوبوس بگیرد. ولی چون برخی از مسافران کربلا میرفتند و برخی نجف، اختلاف پیش آمده بود. اگر اتوبوس خودمان وارد عراق میشد، ابتدا به نجف و سپس به کربلا میرفت ولی حالا باید مسافران دو بخش میشدند و همین کار را خراب میکرد. درنهایت با مشاهده و بررسی شرایط موجود، ما سه نفر به همراه دو جوان دیگر کاروان، تصمیم گرفتیم از اعضای کاروان جدا شویم و آنها را به حال خود رها کنیم. اینجا بود که نفر سوم ما گفت که باید به کربلا برود و از ما خواست که ما هم با او به کربلا برویم. آن دو جوان هم که برای مسایل کاری به عراق آمده بودند میخواستند به کربلا بروند.
اما ما سفرمان را طوری برنامهریزی کرده بودیم که حتما باید ابتدا به نجف میرفتیم. و به هیچوجه نمیخواستیم برنامهمان عوض شود. بالاخره قرار شد من و خانم گیوهچی به نجف برویم، و دوستمان هم همراه آن دو جوان به کربلا برود. و پس از انجام کارش در کربلا به نجف بیاید. پس از هم خداحافظی کردیم. آن سه نفر با یک ماشین ون به سمت کربلا، و ما با یک ماشین ون دیگر به سمت نجف حرکت کردیم. حدود ساعت دوازده و نیم بود که ماشین حرکت کرد. خدا را شکر میکردم که از آن شرایط نجات پیدا کردیم. خوردن میوه و آجیل و مقداری نان در آن شرایط خیلی شگفتانگیز و رویایی بود. و دقایقی بعد ما دو نفر از شدت خستگی تقریبا از حال رفتیم.
ادامه دارد…