سفرنامه زیارت_ قسمت هفتم _ شارع الرسول
از هنگام ورود به عراق، سیمکارت ایرانی همراه اول خود را خاموش و سیمکارت عراقی را روشن کرده بودم. و یک بسته اینترنت نامحدود یک هفتهای هم روی همان خط فعال نمودم. بنابراین در تمام مراحل سفر، به راحتی با خانواده در ارتباط بودم و آنان را از حال خود آگاه میکردم.
شکرخدا و به لطف تجربه خانم گیوهچی همه وسایل مورد نیاز را همراه داشتیم. خیلی سریع بساط چای را فراهم کردیم و با یکی دو ساعت استراحت، خستگی را از تن بدر کردیم. پس از خواندن نماز مغرب و عشاء وصرف شام، خود را به حرم رساندیم…
من گزارش را نمیدانم دگر آنجا چه سان شد…
آه که لحظات زیبای خیابان الرسول خود، چقدر زیبا و فراموش نشدنی بود. من هرگز منکر صفای خیابان بینالحرمین در کربلا نیستم، ولی در قلب من، خیابان الرسول که همیشه آن را شارعالرسول میگویم، یادآور خاطراتی است که لذت آن در تمام زندگی با هیچ چیز دیگری تکرار نخواهد نشد. و اگر بخواهم فقط از خاطرات همین خیابان بگویم، مثنوی هفتاد من است. یک چیزی در مایههای خیابان امام_رضا_علیه_السلام در مشهد، که همه ما خاطراتی فراوان و فراموشنشدنی از آن داریم.
ادامه دارد…