سفرنامه زیارت_ قسمت دوم_ مسیر قم تهران
در میدان 72 تن قم خیلی معطل شدم تا حداقل یک مسافر دیگر برای پژویی که قرار بود با آن به تهران بیایم، پیدا شود. بعد از حدود یک ساعت معطلی، نمیدانم راننده یک جوان دانشجو را از کجا گیر آورد و با التماس سوار ماشین کرد تا با ما به تهران بیاید. چون من گفته بودم حتما باید یک مسافر دیگر پیدا کند. خلاصه ساعت از 8 شب گذشت که حرکت کردیم. راننده با سرعت زیاد رانندگی می کرد و به گمانم خود را بیشتر خلبان می دید تا راننده پژو!!! یکی دو بار نزدیک بود تصادف کنیم، که الحمدلله به خیر گذشت.
از اواسط جاده هم متوجه شدم دچار خوابآلودگی شده! مطمئن بودم جوان دانشجو هم در صندلی عقب بیهوش شده است.، اگر بخواهم سالم به مقصد برسم باید خودم کاری کنم. با راننده که نمیتوانم صحبت کنم. بناچار موبایل را برداشتم و شروع کردم به زنگ زدن به این و آن، دقیقا از وسط جاده قم - تهران با صدای بلند با موبایل حرف زدم تا خود تهران. به تمام کسانی که باید زنگ میزدم، زنگ زدم و کل برنامه سفر را برایشان توضیح دادم، اینکار را عمدا انجام میدادم تا برای راننده جذاب باشد و خواب از سرش بپرد… بالاخره حدود ساعت ده شب سر کوچه منزل پدری از ماشین پیاده شدم و نفس راحتی کشیدم…
ادامه دارد…